اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

سلام ای جواب سلام خدا
ظهورت طلوع تمام خدا

تویی آفتاب بلند زمین
تویی سایه ی مُستدام خدا

تویی که به تعظیم تو ابر کرد
تویی صاحب احترام خدا

تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی
کلامی بگو هم کلامِ خدا

صدایت صدایش به معراج بود
حدیثت حدیث مدام خدا

برای تو کعبه جگر چاک زد
بیا مرد بیت الحرام خدا

مرا کعبه ی سینه چاکم کنید
فقط پای حیدر هلاکم کنید

علی ابتدا و علی انتهاست
علی مصطفی وعلی مرتضی ست

علی اول است و علی آخر است
علی در ظهور و لی در خفاست

علی در معارج علی در بُراق
علی اِنَما و علی وَالضُحی ست

علی با حق است علی بر حق است
علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این
علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است
که زهرا علی و علی فاطمه ست

اگر تیغ تو سایه گستر شود
همان ابتدا کارِ یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز
که تیغ شما خرج لشگر شود

نیازی ندارد که میدان چو خاک
به یک ضربه یِ مالک اشتر شود

محال است جمعِ تمامِ سپاه
که با قنبر تو برابر شود

زمانِ شروعِ رجز خوانی ات
زمین کَر شود آسمان کَر شود

خدا دوست دارد تماشا کند
کمی ذوالفقارِ علی تر شود

ببندد اگر دستمال نبرد
نباشد کسی را خیال نبرد

به کعبه بکو راز تنزیل را
بگو بشکند قلب قندیل را

توو مادرو مصطفی و خدا
ببین دور خود جمع فامیل را

بخوان با فصاحت ز وا تا به سین
زبورانه تورات و انجیل را

کمی گرد نعلین خود را بریز
تَفَقُد نما بالِ جبریل را

برای یتیمان کمی کار کُن
بِکَن چاهِ آب و بزن بیل را

بکش طعنه های زن پیر را
ببر روزها بار زنبیل را

تویی صاحب پینه های قدیم
تویی مرکب کودکان یتیم

نگهدار ما را برای خودت
فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم
در آغوش ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است
نخی،ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جاپایِ تو
مرا می بری تا خدای خودت

مرا می برد گوشه ای از بقیع
فقط ردِ پا ردِ پای خودت

سرت مانده بر شانه ی نخل ها
بگو با من از ماجرای خودت

چرا استخوان در گلو مانده ای
که با روضه هایی مگو مانده ای

حسن لطفی

********************

آموخت تا كه عطر زشيشه فرار را            
آموختم فرار ز ياران به یار را
دل مي كشيد ناز من و درد و بار را
كاموختم كشيدن ناز نگار را
پس مي كشم به وزن و قوافي خمار را

گيرم كه كرد خواب رفيقان مرا كسل
گيرم كه گشت باده ز خستگي  خجل
گيرم كه رفت پاي طرب تا كمر به گل
ناخن به زلف يار رسانم به فتح دل 
مطرب اگر كلافه نوازد سه تار را

بايد كه تر شود ز لب من شراب خشك  
بايد رسد به شبنم من آفتاب خشك
دل رنجه شد ز زهد دوات و كتاب خشك
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشك
از ما مكن دريغ لب آبدار را

شد پايمال خال و خطت آبروي چشم   
از باده شد تهي و پر از خون سبوي چشم
شد صرف نحوه نگهت گفتگوي چشم
گفتي بسوز در غم من اي بروي چشم
تا مي درم لباس بپا كن شرار را

بازار حسن داغ نمودي براي كه     
چون جز تو نيست پس تو شدستي خداي كه
آخر نويسم اين همه عشوه براي كه  
ما بهتريم جان علي يا ملائكه
ما را بچسب نه ملك بال دار را

اين دستپاچگي زسر اتفاق نيست
هول وصال كم زنهيب فراق نيست
شرح بسيط وصل به بسط و رواق نيست 
اصلا مزار انور تو در عراق نيست
معني كجا به كار ببندد مزار را

با قل هوالله است برابر علي مدد  
يا مرتضي است شانه به شانه به يا صمد ؟
هستند مرتضي و خدا هر دو معتمد     
جوشانده اي زنسخهء عيسي ست اين سند
گر دم كنند خون دم ذوالفقار را

ظهر است بر جهاز شتر آفتاب كن
خود را ببين به صفحه آب و ثواب كن
اين بركه را به عكسي از ان رخ شراب كن
از بين جمع يك دو ذبيح انتخاب كن
پر لاله كن به خون شهيدان بهار را

من لي يكون و حسب يكون لدهره حسب      
با اين حساب هرچه كه دل خواست كرد كسب     
چسبيده است تيغ تو بر منكر نچسب 
از انتهاي معركه بي زين گريزد اسب
دنبال اگر كني سر ميدان سوار را

كس نيست اين چنين اسد بي بدل كه تو     
كس نيست اين چنين همه علم و عمل كه تو
كس نيست اين چنين همه زهر و عسل كه تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلكه تو
رفتي به شان احمد مكي تبار را

از خاك كشتگان تو بايد سبو دمد  
مست است از نيام تو عمر بن عبدود
در عهد تو رطوبت مِي، زد به هر بلد  
خورشيد مست كردو دو دور اضافه زد
دادي زبس به دست پياله مدار را

مردان طواف جز سر حيدر نمي كنند 
سجده به غير خادم قنبر نمي كنند
قومي چو ما مراوده زين در نمي كنند  
خورشيد و مه ملاحظه ات گر نمي كنند
بر من ببخش گردش ليل و نهار را

داني كه من نفس به چه منوال مي زنم
چون مرغ نيم كشته پر و بال مي زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال مي زنم
بيمم مده ز هجر كه تب خال مي زنم
با زخم لب چه سان بمكم خال يار را

امشب بر آن سرم كه جنون را ادب كنم
برچهره تو صبح و به روي تو شب كنم
لب لب كنان به ياد لبت باز تب كنم 
شيرانه سر تصرف ري تا حلب كنم
وز آه خود كشم به بخارا بخار را

آنكه به خرجش خويش مرا دار مي زند        
تكيه به نخل ميثم تمار مي زند
تنها نه اينكه جار تو عمار ميزند         
از بس كه مستجار تو را جار مي زند
خوانديم مست جار همين مستجار را

از من دليل عشق نپرسيد كز سرم      
شمشير مي تراود و نشتر ز پيكرم
پير اين چنين خوش است كه هست در برم
فرمود : من دو سال ز ايزد جوان ترام
از غير او مپرس زمان شكار را

از عشق چاره نيست وصال تو نوبتي ست  
مردن براي عشق تو حكم حكومتي ست
آتش در آب مي نگرم اين چه حكمتي ست   
رخسار آتشين تو از بسكه غيرتي ست
آيينه آب مي كند آيينه دار را

زلفت سياه گشته و شد ختم روزگار
خرما زلب بگير و غبار از جبين يار
تا صبح سينه چاك زند مست و بي قرار      
خورشيد را بگو كه شود زرد و داغدار
پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را

يك دست آفتاب و دو جين ماه مي خرم
يك خرقه از حراجي الله مي خرم
صدها قدم غبار از اين راه مي خرم   
از روي عمد خرقه كوتاه مي خرم
با پلك جاي خرقه بروبم غبار را

 يك دست آفتاب و هزاران دوجين بهار          
يك دست ماه و بهاران هزار بار
يك دست خرقه انجم پولك برآن مزار
يك دست جام باده و يك دست زلف يار
وقت است تر كنم به سبو زلف يار را

محمد سهرابي



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام
[ 11 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

شب عید است به مولا جگرم حال آمد
برده ام نام علی را جگرم حال آمد

رو به ایوان نجف ناد علی می خوانم
صد و ده بار به بالا جگرم حال آمد

ضربه کاری او ریشه ی مرحب را کند
تا نشستم به تماشا جگرم حال آمد

خاطراتت احد و بدر به زهرا که رسید
با “علی” گفتن زهرا جگرم حال آمد

منکر تو هوس آمدن جنت کرد
تا که گفتی برو بابا جگرم حال آمد

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

********************

غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار
التماس از دست این‌ و آن نمی‌آید به کار

اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار

یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار

بی‌سر و سامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را سر و سامان نمی‌آید به کار

خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بی‌گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار

کار؛کار پنجه مشگل‌گشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار

کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی ‌آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار

دوستانت خاک را این‌قدر ارزش داده‌اند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار

لطف کن قلاده‌ام را گوشه صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمی‌آید به کار

**

در میان بی‌قراری‌ها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست

روز هجران می‌کشیم و شب تقاضا می‌شویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست

نیستم گرچه کلیم‌الله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست

هرچه را بخشيد می‌ریزم به‌پای فاطمه
خرج يارش می‌کنم هر چه ز یار آمد به دست

خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست

گفت خالق بعد از این تو خلق کن گفتی به چشم
چشم‌ باز و بسته کردی روزگار آمد به دست

ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعد ازآن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست

کعبه شد شأن نزولت پس تو رب الکعبه­ای
این‌چنین  شد که طواف هفت بار آمد به دست

**

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمه‌ی دیگر علی

این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی

می‌نویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
می‌نویسم تا ابد اول علی آخر علی

ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی

او خودش جای خودش نامش چنان مشکل‌گشاست
که شفاعت می‌کند فردای محشر هر علی

یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی

شهریار و شهسوار و بنده پروردگار
حضرت دُلدُل­سوار و خواجه قنبر علی

انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی

**

گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف

سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره‌ای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف

دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست
می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف

آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف

نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف

به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ­جا
می‌خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف

ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف

رزق آب ‌و نان ما دست حسین است و علی
سال‌ها خوردیم آب کربلا نان نجف

نیمه ماه رجب از راه دارد می‌رسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف

علی‌اکبر لطیفیان

********************

سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند
ماه را روی تو هر بار هوایی بکند

رو سیاه آمده تا با قلم گلدسته
روی خود را پر از انوار طلایی بکند

آمد از دور غریبی دم ایوان طلا
تا که با بردن اسم تو صفایی بکند

پای عشق تو گرفتار شده عاشق تو
پس محال است اگر فکر رهایی بکند

از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت
میشود گفت علی کار خدایی بکند

کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد
بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد

کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد
با خودش حال مناجات و دعا می آورد

عطر نان و رطبش، عطر بهشت است یقین
لقمه ای را که فقط دست خدا می آورد

تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد
با خودش حرز علی را همه جا می آورد

از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است
مست بودن فقط از جام ولایت خوب است

مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید
علی از خوف خدا تا به سحر می بارید

وقت رزمش همه دیدند که باران آمد
از هوا روی زمین یکسره سر می بارید

آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد
که فقط بر سر او چشم  نظر می بارید

او خودش دید میان در و دیواره ی باغ
که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید

کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید
بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید

گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست
لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست

ایمان کریمی

********************

شان تو در اندیشه ما جا شدنی نیست
درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست
هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست
تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست

طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند علی ؛ دُرّ نجف شد

ماییم و دلی مست در ایوان طلایی
احسنت ! چه معماری انگشت نمایی
تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی
دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی...

هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد
در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد

در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد
از برکت نام تو اذان نیز اذان شد

سردار بجز میثم تمار نداریم
ما غیر علی با احدی کار نداریم

مجید تال

********************

دست دل می زنم به دامانت
می سرایم برای چشمانت
ای که رحمت ، شبیه به باران
می چکد از میان دستانت
عین آبی و من کویرترین
تشنه ی قطره های بارانت
نظری، اِی جناب بسم الله
تا شوم آشنای قرآنت
کفتری گم شده در این دشتم
آشیان ده مرا در ایوانت

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

آفتابی شبیهِ خورشیدی
نور، باریده ای و تابیدی
بر سر هر که بود در عالم
هرکسی، هر کجا که می دیدی
هیچ کس تا مقام تو نرسد
تو تجلاّیِ نابِ توحیدی
خانه ی خشتی تو خالی بود
هرچه بود و نبود بخشیدی
لحظه ی خلقِ عالمِ ایجاد
لحظه ای بود که تو خندیدی

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

تا شوم پیش پایتان پرپر
سر من را جدا کن از پیکر
یا بسوزان مرا به باد بده
مثل پروانه مثل خاکستر
نذر کردم برای تو باشم
تا دم مرگ تا دم محشر
بر سر سفره ی تو مهمانم
بده یک جرعه آبی از کوثر
سائلم، دست خالی آمده ام
بده آقا به من هم انگشتر
نیمه ی دیگر رسول خدا
بی تو کامل نبود پیغمبر

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

تاج لولاک روی سر داری
شیر مردی امیر و سرداری
ذوالفقار آمد و خدا فرمود:
باید این را فقط تو برداری
در حدیث آمده که پشت نداشت
زرهی بر تنت اگر داری
بی سبب نیست ترس دشمنِ تو
اسداللّهی و جگر داری
دست ما را گره بزن بر آن
شال سبزی که بر کمر داری
ای که مثل خدا به هر جایی
هر چه که هست تو خبر داری

عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک

در گلو باز هم صدا مانده
از سرودن دوباره وامانده
آمدی و قلم به توصیفت
روی کاغذ در ابتدا مانده
دل کعبه نه این دهانش بود
از تعجّب شکسته وامانده
ای که ناز صدای تسبیحت
در خرابات جان ما مانده
بر در خانه ات دلم مولا
کاسه در دست چون گدا مانده
همّت حیدریِ زینب توست
اگر اسمی ز کربلا مانده
هدیه ی ما برای روز پدر
صد و ده بار ذکر یا حیدر

محمد ناصری

********************

امشب دلم هوای تمنا گرفت و بعد
دستی به سوی دامن مولا گرفت و بعد
دست دگر به چادر زهرا گرفت و بعد
یکجا تمام حاجت خود را گرفت و بعد
دستی شراب و دست دگر زلف یار شد

 امشب عجیب سر به هوایم برای تو
فارغ ز هرچه چون و چرایم برای تو
درّ نجف به دست نمایم برای تو
فرمان بده تا بسرایم برای تو
جانم دوباره بی دل و بی اختیار شد

مستی نه از پیاله که از خمره ی سبوست
من در میان میکده و شعر روبروست
ساقی بیار باده که هنگام گفتگوست
"شیرخدا و رستم دستانم آرزوست"
نوبت به گفتن از شه دلدل سوار شد

زیباترین قافیه در هر غزل، علی
حی علی خیرعمل...در عمل، علی
"ثبت است بر جریده ی" بین الملل، علی
شیرین لب و شکر دهنی و عسل، علی
حافظ بیا که نوبت زلف نگار شد

موسا شدی و سینه ی من شرحه شرحه نیل
از تو اشارتی شد و از من بک الدخیل
میل شکار کرده ای...ای شاه بی بدیل
آمد هزار ناله که مولا ! اناالقتیل
تیری برو نشانه که وقت شکار شد

در خود هزار مرتبه تکرار میشوم
رسوای کوی و برزن و بازار میشوم
شاعر اگر نشد...سگ دربار میشوم
یک شب که استخوان ندهی هار میشوم
مولا ! گدایی تو مرا افتخار شد

از یک محبت ازلی خلق کرده اند
لایق نبوده ایم...ولی خلق کرده اند
حتما برای یک عملی خلق کرده اند
ما را فقط به عشق علی خلق کرده اند
آری کتاب خلقت ما آیه دار شد

نور شما در آینه ها منعکس بود
عیسا دمش به ذکر لبت ملتمس بود
این خرقه بی محبتتان مندرس بود
هرکه علی نگفته دهانش نجس بود
اسلام با ولای شما ماندگار شد

نوبت به خلق چهره ی ماهت رسیده است
وقتی خدای، صورتتان را کشیده است
قطعا تو را شبیه خودش آفریده است
روحی فداک…! روح تو را تا دمیده است
در گردش زمین و زمان انفجار شد

به به، به هی هی تو به وقت سواری ات
جانم فدای زخم زدنهای کاری ات
عالم فدای خشم دو چشم اناری ات
میدان شکسته از عمل انتحاری ات
دشمن به سوی قبر خودش رهسپار شد

دشمن ز نعره ی علوی رانده میشود
آری سپاه بی سر و وامانده میشود
هرجا علی سپهبد و فرمانده میشود
یک روزه جنگ فاتحه اش خوانده میشود
ابرو مکش عدوی تو پا به فرار شد

ابرو مکش که سخت نمایی قرار را
بر هم زنی به وقت نبردت فرار را
بیچاره دشمنی که نبیند سوار را
هوهو مزن که مست کنی ذوالفقار را
لشکر ذلیل هر دو دم ذوالفقار شد

فتح نبرد، یکه و تنها نمیشود
با یک نفر که اینهمه غوغا نمیشود
قطره حریف حمله ی دریا نمیشود
مشت علی گره بشود وا نمیشود
آقا یواش...! دشمنتان تارومار شد

ای جانشین حق، نظری هم به ما بکن
یعنی که درد شیعه ی خود را دوا بکن
فکری به حال مُحرم "گنبدطلا" بکن
یک کعبه نیز در نجف خود بنا بکن
به به عیار کعبه صد و ده عیار شد

این سو خدا و آن طرف ماجرا تویی
یک سمت سیف و سمت دگر لافتی تویی
قبل از "ألست..." صاحب "قالو بلی" تویی
بعد از خدای، کفر نگویم خدا تویی
سجده کنید چون که علی آشکار شد

ای سیب سرخ...! درد رسیده به هسته ات
لکنت زبان گرفته ام از دست بسته ات
جانم فدای همسر پهلو شکسته ات
اشفع لنا...! تو را به زهرای خسته ات
آقا ببخش...دردت اگر بیشمار شد

سید نیما نجاری



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام
[ 11 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام


      خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
      کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
      
      خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
      که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد
      
      خدا میخواست از رخساره ی خود پرده بردارد
      خدا میخواست تا دست خودش در آستین باشد
      
      علی حُبّه جُنَّه ، قسیم النار و الجنه
      خدا میخواست آن باشد ،خدا میخواست این باشد
      
      علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
      به پیغمبر نشانش داد تا حق الیقین باشد
      
      به جز نام علی در پهنه تاریخ نامی نیست
      که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد
      
      به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
      به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد
      
      مرا تا خطه های بی الف راهی کن و بگذار
      که بعد از خطبه بی نقطه ی تو نقطه چین باشد
      
      مرا در بیت ، بیت شعر هایم دستگیری کن
      غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد
      
      غزل لطف خداوند است اهل دل خبر دارند
      غزل خوب است در وصف امیر المومنین باشد
      
      احمد علوی

*************************


      جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
      ماتند همه از پر معراج مدارت
      
      ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
      آهو چه کند با نفس شیر شکارت
      
      با بودن تو، بودن خورشید زیادی است
      جز اینکه بگویم شده شمع مزارت
      
      تو عرش نشینی و گهی کوفه می آیی
      قربان همین سر زدن گاه گدارت
      
      ما را به دو ابروت بمیران و پس از آن
      ای شاه نداریم دگر کار به کارت
      
      من دست به دامانم و تو دست به خیری
      پس رد شو به دستم برسد گرد و غبارت
      
      تو رب منی و همه ی ایل و تبارم
      ما عبد توایم و همه ی ایل و تبارت
      
      سنگینی این کفّه  ی ما از کرم توست
      با مثل تو ای دوست چه خوب است تجارت
      
      در عشق بنا نیست که میثم شده باشم
      سلمان تو هم آخرش افتاد به دارت
      
      موسی بن ابیطالبی و دوره به دوره
      از طور به سمت نجف افتاد گذارت
      
      در طالع امسال برایم بنویسید :
      یکروز نجف باشم و یکروز کنارت
      
      علي اكبر لطيفيان

*************************

      ويران شدم كه تو برسي بانيَم شوي
      احوال پُرس هر شبِ بارانيَم شوي
      نزديكِ زخم ِ اين دلِ زندانيَم شوي
      تا راهِ حل ِ دردِ پريشانيَم شوي
      
      ديدم چه زود آمدي و غُصه ميبري
      ديدم كه از پدر بخدا مهربان تري
      
      چشم خدا تا كه تماشات ميكند
      در رحمت و مجاهده پيدات ميكند
      در دهر و در حديد معمات ميكند
      پيش فرشته با تو مباهات ميكند
      
      دريا اگر مُرَكب و جنگل اگر قلم
      تا آخر كتابِ تو هرگز نميرسم
      
      اصلاً مگر كه هست مسيحاتر از خودت؟
      بابايِ خاك باشد و درياتر از خودت؟
      با راه هاي آن طرف آشناتر از خودت؟
      در لا اله آيه اي پيداتر از خودت؟
      
      دنيا همه برابر تو مات ميشود
      حتي خدا به تو اثبات ميشود
      
      كعبه شكافت تا كه بگويد خبر تويي
      دربه دريست بي تو در اين شهر و در تويي
      آقاي ناشناس همين رهگذر تويي
      جذر و مَدِ جلال خدا در خطر تويي
      
      پرچم به دست توست، يقيناً شكست نيست
      بر روي دستهاي غيور ِ تو دست نيست
      
      آنجا كه خِيلْ هست يقين ردّ پات هست
      يعني كه اسم اعظم ذات و صفات هست
      چيزي كه گفته اند كه رمز نجات هست
      در وصله هاي كهنه ي اين گيوه هات هست
      
      اين رمز را ابوذر و سلمان شناختند
      مرداني از اهالي طوفان شناختند
      
      خوب است با دو دستِ كريمت رطب شدن
      با بوسه بر حريم شما بابِ لب شدن
      در مستيِ ولايتِ تو با ادب شدن
      شاگرد درس هاي امير ِ عرب شدن
      
      نهج البلاغه باغ ِ غم و داغ هايِ توست
      يعني مرام نامه ي درد آشناي توست
      
      در آسمان،اسير ِشما شُهرتِ من است
      گنجينه ي محبت تو ثروت من است
      رَختِ شريفِ نوكريت كِسوَت من است
      نامت شكوه و آبرو و عزتِ من است
      
      آن دل كه رفت و خاكِ حريم كرم نشد
      پستي كشيد و تا به ابد محترم نشد
      
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

*************************

      فقط علی ست در عالم که درمقام علی ست
      که هرچه هست درعالم به زیر بام علی ست
      
      به پادشاهی عالم رسیده آن کس که
      کنیز حضرت زهرا و یا غلام علی ست
      
      علی همیشه علی بود و هست وخواهد بود
      و یازده گل بی مثل از دوام علی ست
      
      به کوری همه ی دشمنان، خدا گفته ست
      امام اول عالم فقط امام علی ست
      
      مرا ببر به سر سفره ای که خود داری
      شنیده ایم که این کار در مرام علی ست
      
      بهشت بوی گل یاس هیجده ساله ست
      که بو ی آن همه ی عمر در مشام علی ست
      
      علی و فاطمه یک روح در دو جسم جدا
      علی تمامی زهرا و او تمام علی ست
      
      اگرچه تلخ شد این زندگی به کامش آه
      ولی به روز قیامت جهان به کام علی ست
      **
      خورشید و ماه آینه ی دیگر علی ست
      هفت آسمان به حلقه انگشتر علی ست
      
      آه ای جوان بیا به حسن اقتدا کنیم
      زیرا که این امام علی اکبر علی ست
      
      تقدیرهای خوب و بد ما هر آنچه هست
      باور نمی کنی همه زیر سر علی ست
      
      این کربلا که عشق من و توست در جهان
      اینها همه ز دولتی دختر علی ست
      
      لطفا مرا به نام خود من صدا مزن
      پیش تمام خلق بگو نوکر علی ست
      
      یا خواستی که لطف شما شاملم شود
      بگو گدای هر شبی همسر علی ست
      
      شرح بیوگرافی من را بده به خلق
      برگو غلام و قنبر دور و بر علی ست
      
      شکر خدا که جای علی سبز مانده است
      امروز هم علیست که بر منبر علی ست
      
      دشمن خیال شوم خودش را به گور برد
      فهمیده است کشور ما کشور علی ست
      
      او اولین خلیفه عالم و آدم است
      نفرین به هر که در دو جهان منکر علی ست
      
      نادر حسینی

*************************
  
      دلم غیر ایوان پناهی نداشت
      دلم زائری بود و راهی نداشت
      دلم در بساطش جز آهی نداشت
      علی داشت آن را كه شاهی نداشت
      
      به دور امیر كرم گشته ام
      صد و ده قدم در حرم گشته ام
      
      به او گفتم ای شاه راهم بده
      امان نامه ای بر گناهم بده
      لیاقت به یك دم نگاهم بده
      پناهی ندارم پناهم بده
      
      صدا زد پریشانی ات با علی
      اگر خسته جانی بگو یا علی
      
      همین لحظه ها بود پیدا شدم
      علی گفتم و از زمین پا شدم
      شب و روز حیران مولا شدم
      گدا بودم او خواست آقا شدم
      
      دلِ من بدون علی بی كس است
      بمیرم ببینم علی را بس است
      
      تحمل به این نور لابد نبود
      ترك خوردن كعبه بی خود نبود
      و كعبه كه جای تَرَدُد نبود
      پس این ها همه یك تولد نبود
      
      خدا خواست ثابت كند بر جهان
      علی هست یكتاترین در جهان
      
      فقیری كه انگشتر از او گرفت
      سلیمان شد و ذكر یاهو گرفت
      اگر مدح او بر لبم جا گرفت
      یدالله دستان من را گرفت
      
      به من گفت از مرد خندق بگو
      بیا از علیٌ مع الحق بگو
      
      علی با خدا و خدا با علی
      علی یا خدا گفت، حق یا علی
      امیری نداریم الّا علی
      اگر ناتوانی بگو یا علی
      
      مجید تال

*************************

      من كه دائم پاي خود دل را به دريا مي زنم
      پيش تو پايش بيفتد قيد خود را مي زنم
      
      كعبه اي در سينه ام دارم كه زايشگاه توست
      از شكاف كعبه گاهي پرده بالا مي زنم
      
      اين غبار روي لبهام از فراق بوسه نيست
      در خيالم بوسه بر پاي تو مولا مي زنم
      
      از در مسجد به جرم كفر هم بيرون شوم
      در ركوعت مي رسم خود را گدا جا مي زنم
      
      اينكه روزي با تو مي سنجند اعمال مرا
      سخت مي ترساندم لبخند اما مي‌زنم
      
      من زني را مي شناسم در قيامت… بگذريم
      حرف‌هايي هست كه روز مبادا مي زنم
      
      کاظم بهمنی

*************************

      با شوکت بی نظیرش آمد از راه
      می آید از آسمان و در دستش ماه
      دیدی که دهان کعبه هم وا مانده
      لا حول ولا قوة الا بالله
      **
      از جلوه ی نور ازلی می گویم
      از ساحت آن صبح جلی می گویم
      عمریست که مشغول عبادت هستم
      هر شام و سحر علی علی می گویم
      **
      ملک و ملکوت می شود حیرانش
      برپاست حماسه های بی پایانش
      لشکر به دمی ز هم فرو می پاشد
      می آید و ذوالفقار در دستانش
      **
      چشم همه بر شکوه بی همتا بود
      آن روز که شور حیدری برپا بود
      وقتی در قلعه را درآورد از جا
      ذکر لب او نوای یازهرا بود
      **
      با مهر تو هر دلی شرف می گیرد
      عشق تو دل مرا هدف می گیرد
      هر کس که به ذکر یا علی دلگرم است
      از فاطمه ایوان نجف می گیرد
      
      یوسف رحیمی

*************************

     به طوف كعبه زني پاك و  محترم آمد
      ميان سينه ي او شعله هاي غم آمد
      
      دخيل بست به دامان صاحب خانه
      به سوي ركن يماني دو سه قدم آمد
      
      صدا زد اي كه مرا ميهمان خود كردي
      بگير روي مرا ، لحظه كرم آمد
      
      همين كه دلنگران شد خدا اجابت كرد
      صداي اُدخُلي از داخل حرم آمد
      
      قدم نهاد به عرشي ترين مكان و سپس
      شكاف سينه ي بيت العتيق هم آمد
      
      ميان خانه چه ها شد كسي نمي داند
      فقط سلام ملك بود دم به دم آمد
      
      سكوت خلق شكست و پس از گذشت سه روز
      زمان جلوه نمايي دلبرم آمد
      
      ميان صورت او هر چه نور منجلي است
      همين بس است ز مدحش كه نام او علي است
      
      ز داغي لب ساقي خرابمان كردند
      ميان كوزه چهل شب شرابمان كردند
      
      محك زدند به ناز نگار اين دل را
      براي ناز كشي انتخابمان كردند
      
      قرار شد كه دم مرگ روي او بينيم
      به شوق وصل ، همه عمر عذابمان كردند
      
      دعا شديم و سحرها ميان نخلستان
      به سجده هاي علي مستجابمان كردند
      
      ابوتراب كرم كرد و بين اين همه خلق
      مقابل قدم او ترابمان كردند
      
      چو ذره ايم در اين وادي و به نام علي
      بلند مرتبه چون آفتابمان كردند
      
      هميشه بيشتر از احتياجمان دادند
      هميشه با كرم خويش آبمان کردند
      
      بداند عالم امكان كه ما علي داريم
      چه غم ز فتنه ايام تا علي داريم
      
      ميان بزم خراباتيان قراري نيست
      به باده نوش كه برهان عقل كاري نيست
      
      تمام دلخوشي ما محبت علي است
      ز هيچكس بجز آقا اميد ياري نيست
      
      كليمِ طور نشين شاهد كلام من است
      به پيشگاه علي سجده اختياري نيست
      
      قبولي همه اعمال با ولاي عليست
      به هر چه طاعت بي حـُبش اعتباري نيست
      
      حرام باشد اگر رو به غير او بزنيم
      كريمتر ز علي هيچ سفره داري نيست
      
      تمام نسل علي يذهبٌ مِن الـرَّجسند
      به شأن و عزت اين خاندان تباري نيست
      
      مقابل حرمش آسمان كند تعظيم
      به جز مقابل او جاي خاكساري نيست
      
      علي تجلي سبحان ربي الاعلاست
      ثواب بردن نامش تبسم زهراست
      
      ببين كه هر چه پس پرده بود افشا شد
      دليل خلقت كون و مكان هويدا شد
      
      براي اينكه كسي شك نياورد بعداً
      شكاف كعبه نيامد به هم معما شد
      
      دعا كنيد كه امشب خدا خريدار است
      دعا كنيد كه درهاي آسمان وا شد
      
      عليست آنكه جهان تحت اختيارش بود
      ولي به زُهد و وَرَع بي نياز دنيا شد
      
      عليست آنكه زمان عروج هر سحرش
      تمام عرض و سماوات پيش او پا شد
      
      عليست آنكه به معراج پشت پرده نشست
      انيس و هم نفس مصطفي در آنجا شد
      
      عليست آنكه نشان تَـعبُّد محض است
      فقط مقابل معبود قامتش تا شد
      
      عليست آنكه به هر رقص ذوالفقار او
      گره ز ابروي احمد  به حمله اي وا شد
      
      نرفته از درِ اين خانه نا اميد كسي
      امور خانة اين مرد دست زهرا شد
      
      ز راه آمده حيدر ، همه قيام كنيد
      نهاده دست به سينه به او سلام كنيد
      
      دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف
      كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف
      
      تمام صحن علي بوي فاطمه دارد
      شميم سيب بيايد ميان راه نجف
      
      صفاي هر سحرش ، گريه بر غم زهراست
      به گوش ميرسد آرام سوز و آه نجف
      
      قدم زده دل شب در ميان نخلستان
      امان ز كوفه و خون آبه هاي چاه نجف
      
      قرار ما همه باب الرضا همان جايي
      كه سوي شاه خراسان بُوَد نگاه نجف
      
      قسم به نم نم اشكم  پس از اذان صبح
      چقدر بوي حسين ميدهد پگاه نجف
      
      شب زيارتي شاه كربلا باشد
      دلم هوائي آن صحن با صفا باشد
      
      قاسم نعمتی

*************************

      مصباحِ نور جلوه گر ماه ، یا علی
      مفتاحِ مهر وقتِ سحرگاه ، یا علی
      
      اسمت ضمانتِ صدق الله ، یا علی
      تو از خدای کردی ام آگاه یا علی
      
      هرچند الکن است زبان دلم ولی
      آغاز کرده مدح تو را مرتضی علی
      **
      وقتی خدا به خلقت هستی اراده کرد
      توحید را به صورت یک مرد ساده کرد
      
      از اسم مستعار خودش استفاده کرد
      کل صفات را روی اسمش پیاده کرد
      
      آنقدر شد شبیه خودش که صداش کرد
      آیینه دار ذات خدا مرتضی علی
       **
      تا داشت پای خلقت دستش هنر گذاشت
      دستی که روی سینه عالم اثر گذاشت
      
      از مرز بندگی همه را پشت سر گذاشت
      از رازهای خود همه را بی خبر گذاشت
      
      تا عرش رد پای تو را دید آسمان
      از آن به بعد رفته کجا مرتضی علی
       **
      قرآن به وصف ذات تو دارد عبارتی
      یا ایهاالعزیز و جئنا بضاعتی
      
      یعنی به هرچه غیر خدا بی شباهتی
      از اتحاد رد شده و عین وحدتی
      
      ما بنده تو أیم و تویی بنده خدا
      قالو بلای دوم ما مرتضی علی
       **
      هر کس از این معادله سر در بیاورد
      باید سری به سجده قنبر بیاورد
      
      در زیر ذوالفقار شما سر بیاورد
      قلبی به اشک دیده شناور بیاورد
      
      یا ایهاالامیر سرم را قبول کن
      سرمایه ام ولای شما مرتضی علی
       **
      کج راهه اند بی قدمت راست راهه ها
      بی قدر در رسای تو اند این سیاهه ها
      
      قلبم پر است از تو و این فلبداهه ها
      یکتایی تو علت کفر الاهه ها
      
      افتاده ام به خاک و صدا میزنم تو را
      آقا بگیر دست مرا مرتضی علی
       **
      تنها تویی که بردن نامت عبادت است
      هرکس گدات نیست خودش بی لیاقت است
      
      بی تو نفس به سینه ي ما بی حرارت است
      بی تو بهشت اهل یقین بی ضمانت است
      
      سودای عاشقیست گدایی بهانه است
      دردی بده بدون دوا مرتضی علی
       **
      چاه تو آب چشمه ما را زلال کرد
      نان جوی تو گندم ما را حلال کرد
      
      کویت بهشت رفتن ما را محال کرد
      گفتیم حق علیست به هر کس سوال کرد
      
      گنجینه های نام جهان شد اسیر آن
      نعلین وصله دار تو یا مرتضی علی
       **
      در انتهای حق طلبی دار میثم است
      این راه عاشقانه جنون مجسم است
      
      آن رستخیز عام که نامش محرم است
      تفسیر سرخ راه علی در دو عالم است
      
      در این هزار سال همیشه گذشته است
      راه نجف ز کرب و بلا مرتضی علی
       **
      تنها سلاح باورمان راه چاره است
      باور کنید بمب اتم هیچ کاره است
      
      عالم در انتظار شروعی دوباره است
      امروز شیعه منتظر یک اشاره است
      
      یا قاهرالعدو و یا والی الولی
      یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
      
      محمد صميمي

*************************

   ما از قدیم شهره افلاک گشته ایم
      زمزم نخورده ایم ولی پاک گشته ایم
      
      قالو بلی نگفته اسیر کسی شدیم
      آری به پای مقدم او خاک گشته ایم
      
      ما را درون ظرف ولا نرم کرده اند
      آن جا جدا ز هر خس و خاشاک گشته ایم
      
      ما خاک بوده ایم و مبدل به گل شدیم
      با قطره های کوثر نمناک گشته ایم
      
      با نام او خدا به گل ما دمیده است
      قدریم و برتر از همه ادراک گشته ایم
      
      با لطف حق ز عالمیان سر شدیم ما
      از شیعیان حضرت حیدر شدیم ما
      
      اول تو نور بودی و شمس الضحی شدی
      با نام خویش زینت عرش خدا شدی
      
      می خواست تا که مثل خودش در زمین نهد
      تو آمدی و آینه ی کبریا شدی
      
      پای تو حیف بود که روی زمین رسد
      کعبه شکاف خورد و در آن پاگشا شدی
      
      جنگیدی و خدا به تو لاسیف گفته است
      یعنی که تو برای خدا لافتی شدی
      
      بلغ رسول آمد و اکمال دین نمود
      تو جانشین شدی وصی مصطفی شدی
      
      بعد از نبی امیر همه مؤمنین شدی
      اما غریب گشتی و خانه نشین شدی 
      
      بی تو قلم به صفحه انشا نمی رود
      هر قطره چکیده به دریا نمی رود
      
      تنها فقط نه ماه و ستاره در آسمان
      خورشید هم میان ثریا می رود
      
      مجنون اگر که نام تو یک بار بشنود
      بالله قسم که در پی لیلا نمی رود
      
      هر کس که نیست در دل او بغض دشمنت
      نامش میان نام احبّا نمی رود
      
      احمد گرفت دست تو را آسمان و گفت
      دستی به روی دست تو بالا نمی رود
      
      این باعث قبولی امر رسالت است
      مرز میان مؤمن و کافر ولایت است
      
      «دستی که پیش خانه مولا دراز نیست
      در شرع بر جنازه آن کس نماز نیست»
      
      حتی میان جمع محبین نمی رود
      هر کس که در مسیر ولایت بساز نیست
      
      این معنی درست و ظریف ولایت است
      یعنی که روی حرف ولی اعتراض نیست
      
      هر کس که بغض دشمن مولا نداشته
      جایی به غیر دوزخش او را مجاز نیست
      
      از این طرف هم هر کسی افراط می کند
      فرمود امام صادق، او اهل راز نیست
      
      امری که از سریر ولایت نزول کرد
      باید بدون چون و چرایی قبول کرد
      
      یادت به قلب مرده من جان شود علی
      در این کویر تشنه چو باران شود علی
      
      تنها به گوش چشم ابوفاضلت ببین
      عالم همه ابوذر و سلمان شود علی
      
      عدل تو عین عدل خدا عدل محشر است
      تا ذوالفقار دست تو میزان شود علی
      
      قرآن روی نیزه صفین باطل است
      تو آیتی و حرف تو قرآن شود علی
      
      دشمن ترین دشمن تو وقت احتضار
      بر محضر تو دست به دامان شود علی
      
      وقت رکوعت آمده ام پس شعف بده
      امشب برات کرب و بلا و نجف بده
      
      محمد علی بیابانی

*************************

  حرفم به نام حضرت مولا شروع شد
      همراه نام حضرت زهرا شروع شد
      
      این نام فاطمه و علی یک نشانه است
      خلق تمام عالم از اینها شروع شد
      
      زهرا چو ریخت آب ، علی هم زده گلش
      اینگونه خلق آدم و حوا شروع شد
      
      حیدر میان معرکه بر سوی دشمنان
      سر بند فاطمه زد و غوغا شروع شد
      
      مولا کرم نما سرمان را قبول کن
      عشق حسینت از سر ماها شروع شد
      
      حیدر و فاطمه پدر و مادر منند
      آنها دلیل خلقت بال و پر منند
      
      باز آمدی و صفحه دفتر گرفته ای
      مصرع به مصرع از دل من پر گرفته ای
      
      مدیون یک نگاه توأم شاه لافتی
      ذکر علی از این دل پرپر گرفته ای
      
      کتمان نمی شود کرمت حیدر نبرد
      حتی تو دست از در خیبر گرفته ای
      
      با ضربه ای که بر سر مرحب زدی علی
      جائی میان قلب پیمبر گرفته ای
      
      مرحب برای قلعه خیبر بزرگ بود
      اما تو جان از پشه کمتر گرفته ای
      
      ای تکسوار غزوه خیبر علی علی
      نامت شکسته صد صف لشکر علی علی
      
      وصفت فراتر است از این حرف های من
      از این همه سخن و از این هوی و های من
      
      نامت مرا به خاک جنونم کشانده است
      آخر ببین چگونه شده ماجرای من
      
      تقصیر توست گر بشوم کافرت علی
      ترسیدم و نگفتم:«هستی خدای من»
      
      این سر به روی این تنم آقا اضافی است
      این سر فدای تیغ شما مقتدای من
      
      دشمن همین که نام یدالله را شنید
      فریاد زد که میزند او دست و پای من
      
      این دشمنان ببین چه به صف ایستاده اند
      از ترس لافتای نجف ایستاده اند
      
      من دور از این دیار زمینگیر می شوم
      هر لحظه بیشتر به تو پاگیر می شوم
      
      هر حرکت زمین و زمان با اشاره ات
      من هم طلسم حرکت تقدیر می شوم
      
      کور است هرکه منصبتان را ندیده است
      بر چشم دشمنان شما تیر می شوم
      
      گویم به عالم این یل خیبر شکن علی ست
      تکرار می شوم و فراگیر می شوم
      
      یا والی الولی خدا شیر کردگار
      با ذکر حیدر است چنین شیر می شوم
      
      مائیم اهل عشق و جنون یا علی مدد
      مائیم اهل لطمه و خون یا علی مدد
      
      اذن شهادت شهدا را تو میدهی
      راه رسیدن به خدا را تو میدهی
      
      بابا برای زخم دل بچه های خود
      مرهم بهانه است شفا را تو میدهی
      
      آقا تری تو از همه کس می شناسمت
      انگشتری دست گدا را تو میدهی
      
      ما خوب می شویم آقا به خدا بگو
      اذن فرج به مهدی مارا تو میدهی؟
      
      من یک مزاحمم به در خانه ات ولی
      گفتند اذن کرببلا را تو میدهی
      
      بابای شیعیان جهان شاه عالمین
      بابای مهربان حسن،زینب و حسین
      
      جواد دیندار

*************************

   ديدار زيبا ميشود با چشمهايت
      غرق تماشا ميشود با چشمهايت
      
      لب تشنه اي كه زير پلكت مينشيند
      سيرابِ دريا ميشود با چشمهايت
      
      مريم مقدس ميشود در سايه ي تو
      عيسا مسيحا ميشود با چشمهايت
      
      هر دردمندي كه مسيرش بر تو افتاد
      حتماً مداوا ميشود با چشمهايت
      
      سلمان فرستاديم تا ايمان بيارد
      سلمان و مِنّا ميشود با چشمهايت
      
      مستم كُنَد آن خوشه ي چشمي كه داري
      اي من فداي گوشه ي چشمي كه داري
      
      از دست تو بايد دوايم را بگيرم
      بنويس از تو نسخه هايم را بگيرم
      
      از جانِ بيمارم بلا را دور بنويس
      من آمدم از تو شفايم را بگيرم
      
      گلدسته ميسازم برايت شمع ها را
      وقتي كه وام شعرهايم را بگيرم
      
      اي كاش زهرا هم شبيه تو حرم داشت
      تا اذن پيش تو بيايم را بگيرم
      
      از پنجره فولاد اذنت را گرفتم
      ميخواهم از تو كربلايم را بگيرم
      
      بسيار داري مثل من دورت بگردم
      خود را مثال پنج تن دورت بگردم
      
      حيدر شدي تا پشت در هِي در بكوبند
      جاي ملائك نيست بال و پر بكوبند
      
      زهرا دلش ميخواست نام يا علي را
      روي عقيق سرخ پيغمبر بكوبند
      
      سنگ علي را فاطمه بر سينه كوبيد
      بايد كه بر دُرِّ نجف حيدر بكوبند
      
      معراج تازه ابتدايت بود بايد
      نام تورا از اين مقرب تر بكوبند
      
      اسم تو اسم اعظم پروردگار است
      اين مُهر را بايد به هر منبر بكوبند
      
      ما كوه را پيش تو جز كاهي نديديم
      از دست تو غير از يداللهي نديديم
      
      تيغت برهنه ميشود ابروت در هم
      اينگونه عالم را تو خواهي ريخت بر هم
      
      آغاز جنگ تو همان پايان جنگ است
      وقتي نميماند به لشگر يك نفر هم
      
      مأمور قبض روح پشت قبضه ي توست
      حالا كه در دست تو باشد در كمر هم
      
      در معركه هر اتفاقي خواهد افتاد
      از رقص شمشير تو روي خاك برهم
      
      اي لافتي الّا خودت لاسيف تيغت
      كيفَ بشر هم هستي و خيرٌ بشر هم
      
      قسمت شود پاي تو را بايد ببوسم
      دست پسرهاي تو را بايد ببوسم
      
      دارد هنوز از کعبه بوی تو می آید
      حجش قبول است آن که سوی تو می آید
      
      تو آبها را مهر کوثر کرده ای پس
      جوشانده ی زمزم ز جوی تو می آید
      
      خورشید در خورشید شد نور العلی نور
      وقتی که زهرا روبروی تو می آید
      
      معراج هم حتی نبی با تو سخن گفت
      صوت خداوند از گلوی تو می آید
      
      شب میشود یک سمت عالم آن زمان که
      بر روی پیشانیت موی تو می آید
      
      بنـتِ اسد الله اکبر داشت حق داشت
      دیوار کعبه گر ترک برداشت حق داشت
      
      ممنون از ايل و تباري كه تو داري
      از لطف بيش از انتظاري كه تو داري
      
      ما دست و پا گيريم اگر تو دست گيري
      ما معتبر از اعتباري كه تو داري
      
      خشم تو را مرحب به لكنت گفت وقتي
      ابرو گره زد ذوالفقاري كه تو داري
      
      حيثيت هر منكري زير سؤال است
      روي حسابِ بي مزاري كه تو داري
      
      هر كس تو را دارد چرا بايد بترسد
      مثل تو تنها از خدا بايد بترسد
      
      تو رفتي و با كوفه در افتاد زينب
      بعد از تو جانش در خطر افتاد زينب
      
      انگار بايد بچه هاي تو بيفتند
      هر وقت در بين گذر افتاد زينب
      
      گفت اُسكُتوا و خطبه ي غرّا بيان كرد
      حتي خودش ياد پدر افتاد زينب
      
      زينب كه بيهوده نمي افتاد از پا
      از نيزه سر افتاد اگر افتاد زينب
      
      يك عمر سعي ات بر حجابِ دخترت بود
      اما تو رفتي و دگر افتاد زينب
      
      ميخواستي چشم

موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی

[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

      
      هرکس که به سودای علی سر دارد
      آخر به چه کس نیاز دیگر دارد
      
      جای عجبی نیست به استقبالش
      دیوار دل کعبه ترک بر دارد
      
      در خلوت خود سه روز مهمانش کرد
      از شدت عشقی که به حیدر دارد
      
      بر روی لبش معجزه ی قرآن و
      گلبوسه زلبهای پیمبر دارد
      
      فرمود حلال زاده باشد بی شک
      هر کس به ولایت تو باور دارد
      
      با دشمن او بگو رهایم سازد
      دست از سر و احوال دلم بر دارد
      
      ای اهل سقیفه بارتان بر دارید
      من حیدریم سر به سرم نگذارید 
      
      عرش و ملکوت وسعت خوان شماست
      خورشید تلالوئی زچشمان شماست
      
      دلتنگ صدایتان شده جبرائیل
      وابستگی اش به صوت قرآن شماست
      
      من هم ز قبیله ی اصیلی هستم
      کز صبح غدیر خم مسلمان شماست
      
      اوجی بدهید این زمین خورده ی تان
      محتاج به پینه های دستان شماست
      
        بابا... دل من مثل یتیم کوفه
      در حسرت یک تکه ای از نان شماست
      
      نعلین و لباس وصله دارت آقا
      از روی تواضع فراوان شماست
      
      ای همدم نا شناس نخلستانها
      ای غربت محض!!! مرد مردستانها
      
      ای رزق زمین و آسمان از کرمت
      عیسی شده احیا  زمسیحای دمت
      
      آنقدر که چشمهای تو خونگرمند 
      گشتم بخدا شهید ابروی خمت  
      
      با یک نگهت پر از اجابت کردی 
      هر کس که دعا کرد به زیر علمت
      
      ای صاحب ذوالفقار با هر ضربه  
      صد کشته فتاد پای تیغ دو دمت
      
      از لطف تو بود (مسلمت) شاعر شد
      ای خلقت آفرینش از لطف کمت
      
      بر روی لب تمام ایرانیها  
      این بیت شده اذن دخول حرمت
      
      مرغ دل من چه خوش هوایی دارد
      ایوان نجف عجب صفایی دارد
      
      ای راه سعادت ای امیر دلخواه 
      ای بر همه ی علوم عالم آگاه
      
      تنها تو به اندازه ی زهرا بودی 
      زین رو شده ای برای بانو همراه
      
      در بدرقه ات همیشه زهرا می گفت  
      لا حول ولا قوه الا با الله
      
      رو بند بزن که چشم زخمت نزنند  
      تا آمدنت نشسته ام چشم به راه
      
      ای فاتح خیبر و حنین و خندق  
      پشت تو شکسته از بلایی جانکاه
      
      احساس غریبی مکن امشب با ما    
      ای خانه نشین بگو چه گفتی با چاه
      
      وقتی که لحد به روی زهرا می چید 
      تشیع جنازه ی خودش را می دید
      
      هاشم طوسی
       
      ********************
     
         
      دنیای بی‌امام به پایان رسیده است
      از قلب كعبه قبله ایمان رسیده است
      از آسمان حقیقت قرآن رسیده است
      شأن نزول سوره «انسان» رسیده است
      
      وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند
      در قاب كعبه وجه خدا را نشان دهند
      
      روزی كه مكه بوی خدای احد گرفت
      حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت
      دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت
      خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت
      
      از سمت مستجار، حرم سینه چاك كرد
      كوری چشم هرچه صنم سینه چاك كرد
      
      وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف كرد
      وقتی علی به خانه خود اعتكاف كرد
      وقتی خدا جمال خودش را مطاف كرد
      كعبه سه روز دور سر او طواف كرد
      
      حاجی شده است كعبه و سنت شكسته است
      با جامه‌ی سیاه خود احرام بسته است
      
      از باغ عرش رایحه نوبر آمده‌ست
      خورشید عدل از دل كعبه بر آمده‌ست
      از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست
      حسن خدای عزوجل حیدر آمده‌ست
      
      جانِ جهان همین كه از آن جلوه جان گرفت
      حسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
      
      ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!
      ای منتهی به كوچه‌ی تو ردّ پای ما!
      ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما!
      پیر پیمبران، پدری كن برای ما!
      
      لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها
      دستی بكش به روی سر ما یتیم‌ها
      
      پشت تو جز مقابل یكتا دو تا نشد
      تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد
      حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد
      خاك تو هر كسی كه نشد توتیانشد
      
      ای شاه حُسن با تو «گدا معتبر شود»
      آری! «به یمن لطف شما خاك زر شود»
      
      ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما!
      شیرینی اذان و اقامه به كام ما!
      تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما
      «ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما»
      
      این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی است
       پای تو هر کسی که نماند نماندنی است
      
      محسن عرب خالقی
       
      ********************
      
      با ذکر یاد و نام علی مست میشوم
      هر لحظه با کلام علی مست میشوم
      
      دانه ز دست هر کس و ناکس نمیخورم
      چون که به روی بام علی مست میشوم
      
      
      وقتی که نام ساقی کوثر می آورم
      آنجا به احترام علی مست میشوم
      
      جمع اند دور نور علی عاشقان و من
      همواره با غلام علی مست میشوم
      
      
      رو میکنم به سمت نجف نیمه های شب
      از دور با سلام علی مست میشوم
      
      بعد از نماز موقع تسبیح گفتنم
      هوهو کنان ز جام علی مست میشوم
      
      
      ذکرم شده علی مددی والی الولی
      یامظهر العجایب و یا مرتضی علی
      
      عطرش ز کعبه آمد و عالم بهار شد
      دنیا برای دیدن او بیقرار شد
      
      از سینه چاک بودن کعبه مشخص است
      آئینه صفات خداوندگار شد
      
      وقتی ز کعبه شمس جمالش طلوع کرد
      خورشید از ریاست خود برکنار شد
      
      هر شب در آسمان رخ ماه اعتبار داشت
      تابید روی حیدر و بی اعتبار شد
      
      در عرش با خدای خودش رفت و دست داد
      وقتی به روی دوش پیمبر سوار شد
      
      کعبه ندیده بود کسی را به این مقام
      از برکت علی ست ولایت مدار شد
      
      نیرو گرفت بازوی پیغمبر خدا
      از قدرت حمایت و نیروی مرتضی
      
      دنیا اگر نداشت علی را بقا نداشت
      بی مرتضی و فاطمه دنیا صفا نداشت
      
      کار تمام خلق به پایان رسیده بود
      دنیا اگر ولایت شیر خدا نداشت
      
      این طور شسته رفته به ماها نمیرسید
      اسلام اگر حمایتی از مرتضی نداشت
      
      دنیا اگر که عاشق روی علی شده
      چون که از اولش چو علی مقتدا نداشت
      
      پیراهنش اگرچه چنین وصله دار بود
      مولا به جز خدا به کسی اعتنا نداشت
      
      آمد خدای را به زمین ها بیاورد
      کفوی برای حضرت زهرا بیاورد
      
      وقتی که جنگ را به عدو مثل نار کرد
      سیل هجوم لشکریان را مهار کرد
      
      وقتی شبیه شیر به خیبر هجوم برد
      به به ببین که هیبت مولا چه کار کرد
      
      در جنگ خندق این اسدالله را ببین
      غرش نکرده لشکر دشمن فرار کرد
      
      تا بر کمان ابروی خود تیر را نهاد
      پلکی به هم گذاشت یلان را شکار کرد
      
      با نعره ها و عربده ی تیغ ذوالفقار
      دنیا به ناز شست علی افتخار کرد
      
      آندم که نام فاطمه روی لبش نشست
      با ذوالفقار خود همه را تار و مار کرد
      
      بیخود که نیست او اسدالله حیدر است
      دنیا حقیر حضرت ساقی کوثر است
      
      دل را اگر که مست می تاک میکند
      بار گناه قلب مرا پاک میکند
      
      اعجاز میکند بخدا حضرت علی
      این خاک را به یک نظر افلاک میکند
      
      زهرا که هست تیغ علی خوب میبُرد
      او با دعای فاطمه کولاک میکند
      
      او صاحب صفات خداوند اکبر است
      در گود معرفت همه را خاک میکند
      
      هرگز عجیب نیست اگر بیت کعبه هم
      سینه برای آمدنش چاک میکند
      
      او از ضریح خویش به من شور میدهد
      وقتی که تشنه میشوم انگور میدهد
      
      خاک پای غلامان حیدرند
      محشر که میرسد همه پیش پیمبرند
      
      آنانکه رزق خویش را از این سفره می برند
      یعنی که با ابوذر و سلمان برادرند
      
      آری تمام ما به علی ختم میشویم
      چون شیعیان واقعی از نسل قنبرند
      
      آنانکه از پیاله او آب میخورند
      شیعه اگر شدند همه مدیون مادرند
      
      این بگو به هرکه گدای علی نشد
      عالم به زیر پرچم ساقی کوثرند
      
      هرکس علی علی نکند خار میشود
      در پنجه های نفس گرفتار میشود
      
      این دست ما و دامن احسان تو علی
      هر شب نشسته ایم سر خوان تو علی
      
      قوم عجم که نسل به نسل عاشق توأند
      باید دعا کنند به سلمان تو علی
      
      آقا به جان حضرت زهرا مرا بخر
      تا که روم به زمره خوبان تو علی
      
      ماه رجب شده نظری کن امام عشق
      بی برکت است سفزه به جز نان تو علی
      
      مستم هنوز مثل تمام ملائک از
      عطر نماز صبح در ایوان تو علی
      
      آقا چه میشود که مسلمانمان کنی
      ما را نجف دوباره تو مهمانمان کنی
      
      مهدی نظری
       
     ********************

      
      با آمدنت صحن زمین حرمت یافت
      خورشید به دیدار جمال تو شتافت
      مشتاق تو بود آنقدر دنیا که
      در باز نشد، سینه ی دیوار شکافت
      **
      آمد که دهد به ماه و خورشید پناه
      روشن شد از آیینه ی چشمانش ماه
      دیوار شکست و عشق عالم آمد
      در حلقه ای از نور و فرشته از راه
      **
      سرچشمه روشن جلال و جبروت
      حیران کرامات نگاهت لاهوت
      ای کاش که قسمت دل ما می شد
      دریای کرم، قطره ای از آب وضوت
      **
      ما تشنه آفتاب چشمان توایم
      محتاج تو و تکه ای از نان توایم
      ای حضرت محراب، رجب تا رمضان
      بالله قسم سه ماه مهمان توایم
      **
      تا در تن شعرهایمان، جان باقیست
      تا خانه کعبه هست و ایمان باقیست
      وقف تو تمام بیت ها، مصرع ها
      تا جان به تن قافیه هامان باقیست
      **
      با آمدنت باب ولایت وا شد
      توحید میان چشمهایت جا شد
      تفسیر فقط ذیل نگاه تو رواست
      قرآن بدون تو کجا معنا شد؟
      **
      امواج در اندیشه ی دریا شدنیم
      در حسرت از نور سراپا شدنیم
      چشمان امیدوار ما را بنگر
      درخواست در امید امضا شدنیم
      **
      اثبات ولایت علی آسان است
      چون شاهد ادعای ما قرآن است
      در اصل طواف بی تولای علی
      گردیدن دور پیکری بی جان است
      **
      بر حُسن تو دیده را گشودند همه
      وقتی که تو بودی و نبودند همه
      اینکه هدف از مدینه و مکه تویی
      شعریست که شاعران سرودند همه
      
      حامد اهور
       
      ********************

      
      مِنّتِ زلف تو دارم كه گرفتارم كرد
      گوهر مهر تو اينگونه خريدارم كرد
      
      كافري بيش نبودم عَلَوي ام كردي
      نفس عشق شما بود كه بيدارم كرد
      
      كار و بار ِدلم از مِهر شما سكه شده
      عاقبت عشق ، مرا شُهره ي بازارم كرد
      
      تا قيامت به خدا گردن من حق دارد
      آن كسي را كه سر كوي تو بيمارم كرد
      
      سايه ي لطف خودت را ز سرم كم نكني
      بركت سايه ي تو لايق دربارم كرد
      
      كيميايي بنما تا زر نابم سازي
      اربعيني بطلب تا كه شرابم سازي
      
      اي علمدار خدا صاحب شمشير دو سر
      اسدالله ترين اي زرهِ پيغمبر
      
      هر كسي در پي آن است به جايي برسد
      سر نهادن به كف پاي تو مارا خوشتر
      
      يكي از پا به ركابان حريمت حمزه
      گوشه اي از سَكَنات و وَجَناتت جعفر
      
      ضربه اي را كه تو در غزوه ي احزاب زدي
      از عبادات ملك،جن و بشر سنگين تر
      
      كس جلودار تو اي حيدر كرار نبود
      شاهد قدرت بازوي تو باب الخيبر
      
      بي سبب نيست كه عباس زره ميپوشد
      در دلِ علقمه ميگفت اناابن الحيدر
      
      يل شمشير زن قطب جهان ميباشي
      اسدالله زمين شير زمان ميباشي
      
      قامتي نيست كه در پيش قدت تا نشود
      ملكي نيست كه تا پيش قدت پا نشود
      
      به خداوند قسم دور حريمت مريم
      گر نيفتد ز نفس مادر عيسا نشود
      
      هر كسي قنبرتان را به تمسخر گيرد
      به زميني تو بكوبيش دگر پا نشود
      
      تا كه تو آب بر اين نخل رطب ميريزي
      خار اين نخل محال است كه خرما نشود
      
      هر كسي خادم دربار تو در عالم نيست
      ميتوان گفت كه از سلسله ي آدم نيست
      
      علي اكبر لطيفيان

       
      ********************

      
      از ابتدا که عالم امکان درست شد
      لوح و قلم، ستاره و کیهان درست شد
      
      غیر از خدا، علی و پیمبر کسی نبود
      از نور مرتضی گلِ انسان درست شد
      
      وحی از خدا به حضرت ختم الرُسل رسید
      دائم علی نوشت و قرآن درست شد
      
      اصلاً تمام دین ز علی گفتن است و بس
      محض ولای اوست مسلمان درست شد
      
      او اولین کسی است که "أشهد" سروده است
      این جا به بعد بود که ایمان درست شد
      
      جمعی محب و عاشق حیدر به دور هم
      گرد آمدند و ملت  ایران درست شد
      
      ایرانیم و شیعه ی حیدر، هزار شکر
      عمرم شده است بیمه ی حیدر، هزار شکر
      
      شکر خدا که این دل من هم شکار شد
      آن قدر از شراب علی زد، خمار شد
      
      مست علی و مات جمال خدایی اش
      عشقش هبوط کرد و زمین بی قرار شد
      
      این شیر شرزه کیست که مستانه می رسد؟
      ارباب عالم است، به دُل دُل سوار شد
      
      از راه می رسد که قیامت به پا کند
      او یک نگاه کرد و جهان تار و مار شد
      
      تیغ دو دم به دست علی چرخ می زند
      بیچاره آن کسی که به تیغش دچار شد
      
      یک مدعی پرید و ز خندق عبور کرد
      تا خواست حرکتی بکند خوار و زار شد
      
      همسایه ی خداست علی پس عجیب نیست
      دیوار کعبه جامه دران "مَستِ جار"  شد
      
      این کار حیدر است که در لیلة المبیت
      خفتن میان حادثه را عهده دار شد
      
      آقا شدن فقط و فقط کار حیدر است
      شیعه تمام عمر بدهکار حیدر است
      
      شکر خدا ولایت حیدر به ما رسید
      توفیق عشق آل پیمبر به ما رسید
      
      روزی که روزیِ همه تقسیم کرده اند
      گنج گدایی از درِ این در به ما رسید
      
      وقتی خدا به بنده ی خود کار می سپرد
      اربابی از شما شد و نوکر به ما رسید
      
      ما که برای عشق لیاقت نداشتیم
      این ها هم از عنایت مادر به ما رسید
      
      "زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم"
      از یمن اوست این همه گوهر به ما رسید
      
      از ماجرای شام و مدینه... ولایتت
      با خطبه های همسر و دختر به ما رسید
      
      گر کربلا نبود علی هم نداشتیم
      عشق "علی" ز روضه ی "اکبر" به ما رسید
      
      روضه نخوانده شعر پر از شور و شین شد
      بی اختیار قافیه ام یا حسین شد
      
      شکر خدا به دام شما دل اسیر شد
      تا نوکر سرای شما شد امیر شد
      
      زینب، حسن، حسین و کلثوم و مرتضی
      هر یک شبیه فاطمه خیر کثیر شد
      
      هر کس گدای خوان شما شد بزرگ شد
      هرکس نشد ذلیل و زبون و حقیر شد
      
      باید حسین حسین کنید ای ملائکه
      فطرس حسین گفت و پرید و سفیر شد
      
      بی تو خزان تمام دلم را گرفته بود
      با نامتان هوا چقدر دل پذیر شد
      
      ای کاش حرف پشت سرم اینچنین شود
      این هم جوان سینه زنی بود و پیر شد...
      
      داوود رحیمی

       
     ********************

      
      چه جانماز پي اعتكاف بر دارد
      چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
      
      علي حقيقت روز است و هيچ جايز نيست
      كه در مقابل شب انعطاف بر دارد
      
      دو سوي اين كره هر يك قلمروي دارند
      نشد جداييِ شان ائتلاف بردارد
      
      شبيه خواب سحر سطحي است و زود گذر
      كسي كه دست از اين اختلاف بر دارد
      
      دوباره مثل علي زاده مي شود ، اما
      اگر دو مرتبه كعبه شكاف بر دارد
      
      اگر كه حرمت مولا نبود ، ممكن بود
      خدا ز خلق خود امر طواف بر دارد
      
      علیرضا دهقانیان
       
      ********************

      
      ميگيري از نگاه فرشته قرار را
      مي آوري به وجد تو پروردگار را
      
      هستي همين كه آينه ي رؤيت تو شد
      دست تو پاك كرد ز رويش غبار را
      
      در بستر رسول ،خدا شرح داده است
      فرق تو را و غيرت ياران غار را
      
      از خاك گرده هاي تو ميچيند آسمان
      يك كهكشان ستاره ي دنباله دار را
      
      در خواب خود كوير شبي ديده چيده است
      از دشت پينه كاري دستت بهار را
      
      هر شب كنار بستر تو ،خواب ،ديده است
      خواب ِ به خواب رفتن شب زنده دار را
      
      نه شوق نان ، شوق نگاه تو ميكشد
      هرشب كنار پنجره ها انتظار را
      
      هم بازي شبانه ي طفلان بي پناه
      در دست تو گذاشت خدا ذوالفقار را
      
      چرخيد چرخ چاه شب و روز و چشم تو
      تنها چشيد غُصه ي اين كج مدار را
      
      امير اكبر زاده

       
    ********************

      
      تا حاجت تمام دلم را روا کند
      باید خدا به پای علی ام فدا کند
      
      آن قدر قیمتی است فدای علی شدن
      خود را فداش حضرت خیر النسا کند
      
      شیعه شدن که آرزوی هر پیمبری است
      آن رتبه است که فاطمه باید عطا کند
      
      چه حل شود چه حل نشود مشکلات من
      من راضی ام به آن چه مشکل گشا کند
      
      آن کس که اختیار دو عالم به دست اوست
      اصلاً عجیب نیست که کار خدا کند
      
      از لا به لای خلق قیامت که می شود
      بر گردن علی است که ما را سوا کند
      
      عمری نشسته ایم به پای محبتش
      فردای حشر فاطمه با ما چه ها کند
      
      حتی حسین با همه ی دستگیری اش
      با مهر مرتضی است به ما اعتنا کند
      
      نیمه نگاش حضرت عباس می شود
      او قادر است خلقت عباس ها کند
      
      اهل کرم معطل خواهش نمی شوند
      او حاجت نخواسته را هم عطا کند
      
      جواد حیدری
       
     ********************

      
      نگاهی کرد مولا جان گرفتم
      نفس زد با دمش ایمان گرفتم
      تکلم کرد و من قرآن گرفتم
      و از او درس یک انسان گرفتم
      
      مگر مثل و نظیرش هست هیهات
      مگر هست این چنین سرمست هیهات
      
      الا مولود خانه زاد کعبه
      سبب ساز طواف آباد کعبه
      تو بودی علت ایجاد کعبه
      علی پیغام حج و داد کعبه
      
      تویی چون روز روشن تر ز خورشید
      خدا را دید هر کس که تو را دید
      
      صراط و محشر و میزان  تویی تو
      و هم پیدا و هم پنهان تویی تو
      مراد و مرشد سلمان تویی تو
      عزیز ملت ایران تویی تو
      
      لقب هایت تماما کبریایی
      علی اعلا و عالی  ایلیایی
      
      به غیر از تو امیر لو کشف کیست ؟
      طریق و مقصد و راه و هدف کیست ؟
      مسیحا و شهنشاه نجف کیست ؟
      دلیل مستی و شور و شعف کیست ؟
      
      مرا زلف پریشان داده ای تو
      دل دل مرده را جان داده ای تو
      
      هرآنکس در سقیفه هست پست است
      به غیر از جام تو هر مست پست است
      به جز تو هرکسی دل بست پست است
      زمهرت  آنکه دل بگسست پست است
      
      بکوش ای دل که دلبر گونه باشی
      علی محور وَ حیدر گونه باشی
      
      غلوکاران و منکرهای مولا
      به دوزخ می نشینند روز محشر
      تمام پیروان راه حیدر
      مطیع و گوش بر فرمان رهبر
      
      همان رهبر که نسلش نسل کوثر
      الهی دشمنانش خار و مضطر
      
      الا تنها ترین همتای زهرا
      امام و دلبر و آقای زهرا
      تپش های دل شیدای زهرا
      قسم بر ذکر یا مولای زهرا
      
      نگاهی کن غلام بینوا را
      و امضا کن برات کربلا را
      
      یاسر مسافر



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی
[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام


        
      هر دلی که دچار لیلا بود
      خوشی روزگار لیلا بود
      
      از کرامات عاشقی است اگر
      نام مجنون کنار لیلا بود
      
      میل صحرا نشینی مجنون
      بیشتر اعتبار لیلا بود
      
      آنچه دلهای بی شماری داشت
      محمل در غبار لیلا بود
      
      بی نیاز است از عبادت ما
      کعبه ای در حصار لیلا بود
      
      امشب ای عشق در طواف تو أم
      سیزده شب در اعتکاف تو أم
      
      بال با من پریدنش با تو
      سمت بالا کشیدنش با تو
      
      شوق تنزیل آیه ها با من
      جبرئیل آفریدنش با تو
      
      گندم کال مزرعه با من
      فصل گرم رسیدنش با تو
      
      نخل با من تب رطب با من
      دست مشتاق چیدنش با تو
      
      سجده بر خاک پای تو با من
      دست بر سر کشیدنش با تو
      
      قل هو الله یا احد یا هو
      وحده لا اله إلا هو
      
      کعبه آنقدر بی تو زیبا نیست
      بی حضورت مطاف دنیا نیست
      
      بی سبب رد نکرده مریم را
      این طرفها که جای عیسی نیست
      
      کهبه مختص حال امروز است
      مثل دیروز و مثل فردا نیست
      
      سوره ات را خودت نزول بده
      ورنه جبریل مرد اینها نیست
      
      تو که از این طرف نمی آیی
      پس چه بهتر در حرم وا نیست
      
      ای مسحای سبز بنت اسد
      آیه لم یلد و لم یولد
      
      ای که صبح ازل شروعت بود
      کهکشان حیطه طلوعت بود
      
      بهترین لحظه ها برای خدا
      لحظه سجده خشوعت بود
      
      آنچه دیش مرا سلیمان کرد
      خواب انگشتر رکوعت بود
      
      چاه وقفی و نخل های بلند
      حاصل چله های جوعت بود
      
      ای سرآغز مرد بی پایان
      ای که صبح ازل شروعت بود
      
      کس ندیده است ارتفاع تو را
      آفتاب تو را شروع تو را
      
      به نگاهت کمی نقاب بده
      فرصتی هم به آفتاب بده
      
      از خودت از بیان شرح خودت
      دست پیغمبران کتاب بده
      
      تا رطب های من شود باده
      نخلهای مرا شراب بده
      
      تا بلندا ترین صدات کنم
      به لبم حق انتخاب بده
      
      یا علی یا علی بهارم باش
      فصل جان دادنم کنارم باش
      
      این همه مستجیر مال شماست
      التماس فقیر مال شماست
      
      مرد دیورز حضرت امروز
      از احد تا غدیر مال شماست
      
      تا خدا بوده تا خدایی هست
      لقب یا امیر مال شماست
      
      از تمامی فرش های زمین
      تکه ای از حصیر مال شماست
      
      از سر سفره مدینه فقط
      نمک و نان و شیر مال شماست
      
      زندگی تو مثل مردم نیست
      نان تو از تبار گندم نیست
      
      بی نظیر عرب بدون مثل
      آفتاب عجم بدون بدل
      
      یا هو الظاهر و هو الباطن
      یا هو الآخر و هو الأول
      
      تو رسیدی و وحشت افتاده است
      بر سر شانه های لات و هبل
      
      اسدل اله غزوه احزاب
      یل میدان لحظه های جمل
      
      مرد دلدل سوار روز احد
      آینه دار خشم عز وجل
      
      الامان از سوار آمدنت
      وقت با ذوالفقار آمدنت
      
      نام تو بوی سیب می آرد
      روی دلا بهار می کارد
      
      تو همان پیر مرد نخلستان
      پیر مردی  که نان جو دارد
      
      ای که دل تنگ  صبح زهرایی
      گریه چشم های تو دارد.....
      
      ....اول کوچه بنی هاشم
      روی تابوت شهر می بارد
      
      غسل نیلی فاطمه هر شب
      خاطرات تو را می آزارد
      
      هیچ کس مثل تو حبیب نداشت
      سر سفره نسیم سیب نداشت
      
      علی اکبر لطیفیان
       
      ****************
        
      از عالم بالاست بنیانی که من دارم
      یعنی همین روح مسلمانی که من دارم
      
      گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم
      آدم نمیشد خاک انسانی که من دارم
      
      شیر حلال مادران این قبیله‌هاست
      در سینه‌ام مهر فراوانی که من دارم
      
      نابرده رنجی گنج‌هایی را به ما دادند
      از سفرهٴ مولاست این نانی که من دارم
      
      این کیست که از مقدمش خورشید می‌ریزد
      آتش پرست اوست سلمانی که من دارم
      
      در کشمکشهای بلند ذوالفقاری‌اش
      مانده است گیسوی پریشانی که من دارم
      
      در خانهٴ ما سفرهٴ گندم مَیَندازید
      دنبال نان جوست مهمانی که من دارم
      
      با ما نشستن آنقدر چیز بعیدی نیست
      با هر گدایی هست سلطانی که من دارم
      
      ما را به جرم عشق در بازار بفروشید
      ما را به پای جیدر کرار بفروشید
      
      نه میل پروازی و نه اصلا نه بالی بود
      نه حرفی از بالا نه حرفی از کمالی بود
      
      باران نمی‌آمد زمین نم پس نمیداد و ...
      سر تا سر شبه جزیره خشکسالی بود
      
      ماها نبودیم و ندیدیم آن زمان‌ها را
      یعنی نمی‌فهمیم که دنیا چه حالی بود
      
      محرابها ، سجاده‌ها بی راهه می‌رفتند
      اصلاً تمام جاده‌ها سمت خیالی بود
      
      آن روزها کعبه فقط بتخانه‌ای بود و
      بتها خدا و ، جای ابراهیم خالی بود
      
      آیا خدای بی علی اصلا جلالی داشت
      روی زمینِ بی علی آیا جمالی بود
      
      آن روزگاران حرفی از یارب نبود اما
      در پشت کعبه صحبت موالی الموالی بود
      
      **
      از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد
      دنیا علی دارد نه ، دنیاها علی دارد
      
      هم آسمان اول خاکی نشین ما
      هم آسمان هفتم بالا علی دارد
      
      رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود
      ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد
      
      عشاق محتاجند اینکه مال هم باشند
      آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد
      
      آتش نمیگیرد گلستان وجودش را
      هر آن کسی که یا علی و یا علی دارد
      
      غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی‌خواهم
      گر چه ندارد هیچ چیز اما علی دارد
      
      سوگند بر نام علی که شیعه در محشر
      هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد
      
      در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد
      مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد
      
      این کیست که دارد پُر از پَر میکند ما را
      در صحن ایوانش کبوتر میکند ما را
      
      این کیست که مهرش حلال نطفه‌های ماست
      با مهر خود پاک و مطهر میکند ما را
      
      این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه
      دارد برای خویش منبر میکند ما را
      
      نهج البلاغه می‌شود بالای منبرها
      پایین منبرهاش دفتر میکند ما را
      
      این کیست که با حرفهای آسمانی‌اش
      مقداد و سلمان و ابوذر میکند ما را
      
      یک روز می‌آید که با چشمان دلتنگش
      همسایهٴ زهرای اطهر میکند ما را
      
      دورش نمی‌اندازد آنرا که مقیمش شد
      خواجه اگر مولاست ، قنبر میکند ما را
      
      ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم
      ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم
      
      با نام تو در ناتوانی‌ام توانی هست
      در پیری‌ام با مهر تو میل جوانی هست
      
      روح تنزّل کرده‌ات اینقدر بالا بود
      آیا برای اوج تو اصلا مکانی هست
      
      در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش
      هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست
      
      بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد
      ابروی تو هر جا که باشد کشتگانی هست
      
      میل یتیم کوفه بودن میکنم امشب
      هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست
      
      ای پیر نخلستان نشینم ، همنشینم باش
      یک شب بیا در خانه‌ام یک تکه نانی هست
      
      هر جا که تو قاری قرآن می‌شوی آقا
      نذر لب تو بوسه‌های دوستانی هست
      
      هر جا که قاری همین قرآن حسین توست
      بی احترامی‌های چوب خیزانی هست
      
      طشت طلایی بود و آه و قاری قرآن
      وای از حضور خیزران ، وای از لب و دندان
      
      علی اکبر لطیفیان
       
  ****************

 
       
      به اوج می برد امشب مرا هوای شما
      که عشق را بنویسم، فقط برای شما
      نگاه می کنم اینجا به رد پای شما
      و می رسم به خدا، تا خدا... خدای شما
      
      که آفرید شما را زمین هوایی شد
      وَ کعبه کعبه شد و خانه ای خدایی شد
      
      و بال حور و مَلَک فرش این قدم ها شد
      زمین برای حضور تو در تمنّا شد
      ز اشک شوق ملائک ستاره پیدا شد
      و عشق بر تن هفت آسمان هویدا شد
      
      عصای دست نبی بوده ای و دست خدا
      تو دستگیر کلیمی، تو دستگیر عصا
      
      شکوه عدل شما را عقیل می داند
      نگاه بت شکنت را خلیل می داند
      شکاف کعبه شما را دلیل می داند
      و شأن وصف تو را جبرئیل می داند
      
      که از زبان خدا بر تو آفرین می گفت
      و با صدای بلند خودش چنین می گفت:
      
      رقم زده ست خدا عشق را به نام علی
      فلک نشسته به حسرت برای گام علی
      ملک نشسته دو زانو به احترام علی
      علی امام من است و منم غلام علی
      
      به لحظه لحظه ی عمرت خدا تبسّم داشت
      و با صدای شما با نبی تکلّم داشت
      
      کرامتی که تو داری الی الابد باشد
      همیشه ذکر لبم یا علی مدد باشد
      شجاعتی که دلت داشت بی عدد باشد
      گواه من سر عَمر بن عبدود باشد
      
      شمار فضل شما را، خدا فقط داند
      نشانه های خدا را، خدا فقط داند
      
      مجید تال
       
      
      ****************
       
      مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
      شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
      
      شعر در شأن تو، شرمنده به همراهم نیست
      واژه در دست من آن گونه که می خواهم نیست
      
      من که حیران تو حیران توام می دانم
      نه فقط من که در این دایره سرگردانم
      
      همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
      شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
      
      کعبه از راز جهان، راز خدا آگاه است
      راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
      
      کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
      «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
      
      کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
      خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
      
      کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
      قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
      
      «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
      مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
      
      می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
      ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
      
      نه فقط دست زمین از تو، تو را می خواهد
      سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
      
      زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
      لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
      
      دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
      رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
      
      وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
      وای اگر، پارچه ی زرد، به سر می بستی
      
      در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
      نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
      
      بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
      پا در این دایره بگذار عدم را بردار
      
      بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
      یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
      
      راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
      کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
      
      روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
      «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
      
      سید حمید رضا برقعی
       
       ****************

       
      مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
      اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
      
      وقت طواف دور حرم فکر می کنم
      این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
      
      دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
      آیینه ای برای پیمبر نداشته است
      
      سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
      شهری که جز علی در دیگر نداشته است
      
      طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
      انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
      
      یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
      یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است
      
      چون روز روشن است که در جهل گمشده است
      هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
      
      این شعر استعاره ندارد برای او
      تقصیر من که نیست برابر نداشته است
      
      سید حمیدرضا برقعی
       
        ****************

       
      بدبخت می شود هر که ز مهرت رها شود
      بیچاره می شود هرکه ز حبت جدا شود

      دستش دراز نیست به هر جا و هر طرف
      هر کس به درب خانه ی لطفت گدا شود

      شیعه که ذکر نادعلی را به لب گرفت
      آیا اسیر غصه و درد و بلا شود؟

      باید دخیل به رشته ی زلف شما زند
      هرکس که خواسته باشد اگر با خدا شود

      ما با همه گفته ایم به کوری دشمنان
      حیدر شفیع محشر و عقبای ما شود

      شاهنشه نجف گدا بر درآمده
      لطفی کنی ، روزی ما کربلا شود

      یاسر مسافر



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی
[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام

       علي كسي است كه كوثر از او سبو دارد
      جهان نظام خودش را فقط ازاو دارد
      
      فقط به خاطرحُب و ولايت مولاست
      اگربهشت خداوند رنگ و بو دارد
      
      علي كسي است كه عالم گداي قنبر اوست
      اگرچه گوشه پيراهنش رفو دارد
      
      براي اينكه علي پابه سينه اش بنهد
      خداست شاهد من كعبه هم وضو دارد
      
      علي كسي است كه هرشب كنارسجاده
      بدون واسطه با دوست گفتگو دارد
      
      ولادتش هدف كعبه رامشخص كرد
      زخاك پاي علي كعبه آبرو دارد
      
      علي كه پشت نبردش زره نمي خواهد
      اگرچه لشگري ازسنگ روبرو دارد
      
      رسيد آنكه خداكعبه رابه او بخشيد
      گه ولادت او كعبه مدتي خنديد
      
      رسيد حيدر و اين خاك نور باران شد
      به يمن آمدنش عالمي مسلمان شد
      
      همين كه دروسط كعبه او تولد يافت
      گلِ خدا شد و كعبه به پاش گلدان شد
      
      تمام گرمي بازار حسن يوسف بود
      پس ازعلي چقدرنرخ يوسف ارزان شد
      
      علي قدم زد و خورشيد زيرپاي علي
      زخاك سر زده و آفتابگردان شد
      
      امام كعبه رسيد و به يمن آمدنش
      سرود روي لب مصطفي علي جان شد
      
      براي آمدنش كعبه پيش دستي كرد
      و سينه چاكي او زودتر نمايان شد
      
      اگرچه قنبراو پادشاه قلب من است
      ولي گداي علي هركه گشت سلمان شد
      
      لبش كه وا شد و ‌ذكرخدا به لب آورد
      زمين نه عالم هستي بهشت عرفان شد
      
      علي امام من است و منم غلام علي
      علي براي تمامي خلق سلطان شد
      
      بنام شيرخدا لااله الا الله
      پس از رسول مكرم علي ولي الله
      
      ولاي شيرخدا آخرش ثمر دارد
      چرا كه حب علي روي دل اثردارد
      
      تمام لشكردشمن به خاك مي ريزند
      اگر اراده كند ذوالفقار بردارد
      
      تمامي غزوات رسول شاهد بود
      ميان لشكر اسلام علي جگر دارد
      
      زضربه هاي سرذوالفقار معلوم است
      يدالله است علي واقعا هنر دارد
      
      علي نياز به خوُد و زره نخواهد داشت
      چرا كه از پر و بال ملك سپر دارد
      
      اگرشكست نخورده زجنگ برگشته
      دعاي فاطمه اش را به پشت سردارد
      
      شجاعتش به كنار او معلم فضل است
      به اين دليل كه مثل حسن پسر دارد
      
      زچشم او همه عرش نور مي گيرند
      چراكه دامن او حضرت قمر دارد
      
      بگو به مردم عالم بياورد يك بار
      شبيه زينب او كسي اگر دارد
      
      حسين اوست بهشتم تمام زندگيم
      من از گدايي مولا دراوج بندگيم
      
      من ازقديم به اين خانواده عبد درم
      فداي محسن او صدهزار چون پسرم
      
      تمام هستي خود را فروختم ديروز
      كه نذرآمدنش قد كعبه گل بخرم
      
      دوباره زائر ميخانه ی نجف شده ام
      فتاد باردگر سوي صحن اوگذرم
      
      بخاطر همه چيز ازخدام ممنونم
      كه ياعليست نمازم دعاي هرسحرم
      
      بدون  راه نجاتي به بركت مولا
      خدا گواست در آماج كوهي ازخطرم
      
      گه ولادت من باطنين ياحيدر
      گره زده دل من را به صحن او پدرم
      
      امام حضرت زهرا امير ملك ولا
      فداي اينهمه لطف و صفات چشم ترم
      
      شبي كه برلب من ذكر حيدري دادند
      همينكه گفتم علي حكم نوكري دادند
      
      مهدی نظری
       
      *******************
       
            
      اي ابتدات نقطه پايان آسمان
      وي انتهات مثل خداوند، لامكان
      
      ممسوس ذات حضرت الله اكبري
      با اين حساب ، فهم كمالت نمي توان
      
      گفتم : " چگونه مدح تو خوانم " ؟ ندا رسيد
      " درسجده آي و سوره توحيد را بخوان "
      
      ماصنع دستهاي شما بوده ايم ؛ پس
      اينگونه مي شود كه تو باشي خدايمان
      
      دركعبه پا نهادي و كعبه شكاف خورد
      يعني كه جاي توست دل دلشكستگان
      
      كعبه سپيد رو شدو زلفش سياه شد
      هم خود به سجده آمدو هم سجده گاه شد
      
      (مهرت به كائنات برابر نمي شود)
      حب تو آينه است ـ مكدر نمي شود
      
      مريم ـ بنفشه ـ ياس ـ اقاقي . . . خود بهشت
      بي لطف دستهات ـ معطر نمي شود
      
      گرصد هزار شير نر بيشه هاي جنگ
      هرگز يكي شبيه به حيدر نمي شود
      
      حتي محمدي كه خودش فخرعالم
      تامرتضي نداشت ، پيمبر نمي شود
      
      با ما كسي كه سفره اش از مرتضي جداست
      سوگند مي خورم كه برادرنمي شود
      
      اين سفره بوي عطر گل ياس مي كند
      با گندمي كه فاطمه دستاس مي كند
      
      رمز حيات ، قبضه شمشير مرتضاست
      هفت آسمانيان ، همه تسخير مرتضاست
      
      قرآن ؛ زلال آينه ، تصوير ناب ؛ اوست
      هر آيه آيه ؛ آينه ،تفسير مرتضاست
      
      جنات عدن، روضه رضوان، بهشت قرب
      درسايه سار شاخه انجير مرتضاست
      
      اينكه خدا به ديده مردم يزرگ شد
      تأثير جاودانه تكبير مرتضاست
      
      صبرش شبيه ضربه خندق ستودني ست
      آري ؛ بقاء شيعه به تدبير مرتضاست
      
      سلطان عشق..! حضرت والا مقام ها..!
      تسيلم تو ، شكوه تمام سلام ها
      
      اي ميوه رسيده باغ خدا علي
      آب و غذاي سفره اهل ولا علي
      
      بدر و حنين و خيبر و خندق كه جاي خود
      تنزيل آيه هاي علق در حــرا ... علي
      
      سـّر عظيم ليله الاسراء ؛ عروج بود
      من نفـْس ظاهري محمد الي. . .علي
      
      تفسير ناب سوره توحيد ؛ مي شود. . .
      . . . تلخيص در عبارت يك جمله  "يـاعلـي"
      
      با نوح و با كليم و مسيحا و با كليـم
      هرجا تو ديده مي شوي در هر كجا علي
      
      تو دركمال مطلق و انسان كاملي
      درمشكلات سخت ؛ تو حل المسائلي
      
      چيزي شبيه رايحه اي مي وزيد و رفت
      شبها به شانه ؛ نان و رطب مي كشيد و رفت
      
      افسوس قدر و منزلتش را نداشتند
      تا درجوار كوثر خود آرميد و رفت
      
      زهرا همان علي و علي نيز فاطمه است
      شكر خدا فراق به پايان رسيد و رفت ...
      
      مردي كه شاهد صدمات مدينه بود
      يك روز مرد ... و در سحري شد شهيد رفت
      
      گرچه كنار بسترش از مردها  پر است
      اما؛ دريغ محسن خود را نديد و ... رفت
      
      غير از علي به عام امكان مدار نيست
      خلقت بدون اسم علي استوار نيست
      
      یاسر حوتی
       
   *******************
       
                   
      تا زمین قدم برداشت ، آسمان نوشت علی
      آسمان که برپا شد ، کهکشان نوشت علی
      
      کهکشان که پیدا شد ، یک جهان نوشت علی
      این جهان که معنا شد ، بیکران نوشت علی
      
      بیکرانه‌ها پر شد ، لامکان نوشت علی
      با هرآنچه که میشد ، با همان نوشت علی
      
      با قلم نوشت علی ، با زبان نوشت علی
      و سپس هر آنچه داشت ، در توان نوشت علی
      
      روی صورت انسان ، روی جان نوشت علی
      با غبار او روی ، چشممان نوشت علی
      
      آنقدر نوشت از او ، تا جهان پر از او شد
      تا که دست حق رو شد ، ذکر عاشقان هو شد
      
      پس دو مرتبه روی ، صورتم نوشت علی
      دوست داشت پس روی ، قسمتم نوشت علی
      
      در رگم که جاری شد ، غیرتم نوشت علی
      پا شدم زمین خوردم ، همتم نوشت علی
      
      تا کمی ضعیف شدم ، قوتم نوشت علی
      آمدم ذلیل شوم ، عزتم نوشت علی
      
      پس خدا خودش روی ، قیمتم نوشت علی
      روی بیرق سبزِ ، هیئتم نوشت علی
      
      آنقدر نوشت علی ، روی سرنوشت من
      تا فقط علی باشد ،‌ خانه بهشت من
      
      روز اول خلقت ، با علی حساب شدم
      در قنوت او بودم ، تا که مستجاب شدم
      
      زیر پای او ماندم ، تا غبار ناب شدم
      بر سرم چنان تابید ، تا که آفتاب شدم
      
      آنقدر که او تابید ، از خجالت آب شدم
      در غدیر چشمانش ،‌ من هم انتخاب شدم
      
      آنقدر نگاهم کرد ، تا که من خراب شدم
      زیر جوشش چشمش ، ماندم و شراب شدم
      
      مِی شدم پیاله شدم ، مست بوتراب شدم
      هی علی علی گفتم ، در علی مذاب شدم
      
      می‌نویسم از عشقم ، می‌نویسم از دردم
      غیر دور چشمانش ، هیچ جا نمی‌گردم
      
      کعبه پلک زد آری ، صبح نور پیدا شد
      کعبه در طوافش رفت ، تا درِ حرم وا شد
      
      قبله از سر جایش ، پیش پای او پا شد
      زیر پای او زمزم ، چشمه چشمه دریا شد
      
      کعبه از نفس افتاد ، نوبت مسیحا شد
      او شفا گرفت و بعد ،‌ تازه دور موسا شد
      
      پا برهنه راه افتاد ،‌ تا دلش مصفا شد
      هر کسی که او را دید ، بدتر از زلیخا شد
      
      یوسفانه مجنون شد ، یوسفانه لیلا شد
      هر کسی که دورش گشت،نور چشم زهرا شد
      
      ما کجا و این کعبه ، اینکه کعبه زهراست
      ما محب دریاییم ، جای ما فقط دریاست
      
      توی محفل ذکرش ، درّ ناب می‌ریزند
      پای هر علی گفتن ، هی ثواب می‌ریزند
      
      روی ما فرشته‌ها ، هی گلاب می‌ریزند
      توی جام خالیّ ، ما شراب می‌ریزند
      
      روی چشممان خاک ، بوتراب می‌ریزند
      در شب سیاه ما ،‌آفتاب می‌ریزند
      
      روی ما دعاهای ، مستجاب می‌ریزند
      در حساب فردامان ، بی حساب می‌ریزند
      
      کبریا که می‌بخشد ، این همه به عشق او
      چون علی به ما آموخت ، لااله الا هو
      
      ساکنان بالاها ، زیر گنبدش هستند
      خیل انبیا جزو ، نور بی حدش هستند
      
      فاطمه ، نبی تنها ، این دو هم قدش هستند
      مرتضی و زهرا هم ، عشق احمدش هستند
      
      روز و شب همیشه در ، رفت و آمدش هستند
      شیعیان نمک دارند ، تا زبانزدش هستند
      
      کربلا و سامرا ، صحن مرقدش هستند
      و قم و خراسان هم ، خاک مشهدش هستند
      
      ما که درّ و مروارید ، توی این صدف داریم
      ما بهشت خود را از ، تربت نجف داریم
      
      وقتی از دل یک سنگ ، خوب موشکافی شد
      سنگ یا علی میگفت ، آنقدر که صافی شد
      
      آنقدر که چون دُر شد ، چون عقیق شافی شد
      شعر آفرینش هم ،‌ با علی قوافی شد
      
      این کتاب خلقت هم ، با علی صحافی شد
      عشق هم بدون او ، قصه‌ای خرافی شد
      
      هر کجا کم آوردیم ، با علی تلافی شد
      اینکه دور او گشتیم ، وای عجب طوافی شد
      
      کعبه بی علی پوچ است ، کعبه بی علی سنگ است
      کعبه در مدار خود ، با علی هماهنگ است
      
      دست کعبه را اما بر سرش نمی‌بندند
      راه را بر یاسِ ، پرپرش نمی‌بندند
      
      تازیانه بر روی ، همسرش نمی‌بندند
      شعله‌های آتش را ، بر درش نمی‌بندند
      
      ریسمان به دستان ، دخترش نمی‌بندند
      کربلا که آب بر ، اصغرش نمی‌بندند
      
      آه کربلا گفتم ، آسمان به خود لرزید
      کوفه باز هم اشک ، دختر علی را دید
      
      رحمان نوازنی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امیرالمومنین علیه السلام مهدی وحیدی
[ 2 / 3 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد